نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
4899 مورد در 0.00 ثانیه یافت شد.
هفت اورنگ جامي
گنج
تو در خاک نهان دير ماند
نور تو غايب ز جهان دير ماند
هر که بدان
گنج
عنايت رسيد
رخت بدايت به نهايت کشيد
بر سر هر
گنج
طلسم دگر
نقد در او گوهر اسم دگر
در قدم پير سبک سايه شو
وز گهرش
گنج
گرانمايه شو
چو نيکو بنگري آيينه هم اوست
نه تنها
گنج
او گنجينه هم اوست
چنين گفت آن سخندان سخن سنج
که در گنجينه بودش از سخن
گنج
ز بازو
گنج
سيمش در بغل بود
عيار سيم پيش آن دغل بود
اگر بگسستيش گوهر ز گردن
شدي
گنج
جواهر جيب و دامن
به سيمين ساقش آن مار گهر سنج
درآمد حلقه زن چون مار بر
گنج
براي
گنج
بردم رنج بسيار
فتاد آخر مرا با اژدها کار
به مقصود دل خود بسته ام عهد
که دارم پاس
گنج
خود به صد جهد
مسوز از غم من بي دست و پا را
مده بر
گنج
من دست اژدها را
ز نقد خود درون
گنج
طرب کرد
به قصد آن خريداري طلب کرد
چنانم از تو دور اي
گنج
ناياب
که باشدکشته بي جان تشنه بي آب
چو دست آورد پيش آن ناخردمند
که بگشايد ز
گنج
وصل من بند
به يوسف گفت چون گشتم گهرسنج
پي بيع تو خالي شد دو صد
گنج
براي راحت خود رنج از خواست
در آن ويران مقام
گنج
او ساخت
در آن وقتي که
گنج
سيم و زر داشت
هزاران حقه پر در و گهر داشت
ز هر کس قصه يوسف شنيدي
به پايش
گنج
سيم و زر کشيدي
فشاندم
گنج
گوهر در بهايت
دل و جان وقف کردم بر هوايت
نماند از سيم و زر چيزي به دستم
کنون دل
گنج
عشق اينم که هستم
ميان بسته طلب را چابک و چست
ازان
گنج
گهر درج گهر جست
جز اين از وي خبر بازش ندادند
که همچون
گنج
در خاکش نهادند
تو زير خاک منزل کرده چون
گنج
به روي خاک من ابر گهرسنج
به تلخي شاد زي زين بحر خونخوار
که تا
گنج
گهر گردي صدف وار
صفحه قبل
1
...
173
174
175
176
177
...
196
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن