4899 مورد در 0.00 ثانیه یافت شد.

هفت اورنگ جامي

  • نهفتند دلها پر اندوه و رنج
    در اسکندريه به خاکش چو گنج
  • ارسطو گهر سنج يونان زمين
    که بر گنج يونانيان بود امين
  • چو کلکش سر گنج حکمت شکافت
    سکندر ازو يافت نقدي که يافت
  • بيا جامي اي عمرها برده رنج
    ز خاطر برون داده اين پنج گنج
  • شد آن اژدها گنج در مشت تو
    بر او حلقه زد مار انگشت تو
  • چه گوهر فشانند اين گنج و مار
    که شد پر گهر دامن روزگار
  • به آن پنجها کي رسد پنج تو
    که يک گنجشان به ز صد گنج تو
  • از گنجه چو گنج آن گهر ريز
    وز هند چو طوطي اين شکر ريز
  • عشقت که بود ز نقد جان به
    چون گنج ز ديده ها نهان به
  • مجنون چو ز گنج وصل محروم
    کردي چو چغذ ميل آن بوم
  • آن کيسه تهي ز گنج پاشيش
    وين پر ز حواشي و مواشيش
  • اي روي ز من نهفته چون گنج
    در دامن ديگران گهرسنج
  • مجنون که به خاک در نهان شد
    گنج کرم همه جهان شد
  • هر کس ز غمي فتاده در رنج
    زد دست طلب به پاي آن گنج
  • زان گنج کرم مراد خود يافت
    گر يک دو مراد جست صد يافت
  • از گنج ضمير نکته انگيز
    بر گفته من کند گهر ريز
  • پيش ازين نقد بسي گنج شگرف
    نه به ميزان کرم گشتي صرف
  • حيفم آمد که ازان گنج نهان
    نشوم بهره ور و بهره فشان
  • بس که در مدرسه ها رنج علوم
    برد شد حاصل وي گنج علوم
  • ليک ازان گنج بجز رنج نديد
    بويي از سر حقيقت نشنيد
  • گنج ها زر به فدا آوردند
    گنجشان خاک به سر بر کردند
  • تا شود گنج بقا سينه تو
    غرق نور ازل آيينه تو
  • گنج عرفان بودش حاصل کسب
    قبله اش نيست بجز ذات فحسب
  • عيسي آن روح که اين صورت جسم
    بود بر گنج الهيش طلسم
  • پيکر خاک طلسم است و تو گنج
    گنجي از بحر ازل گوهر سنج