4899 مورد در 0.00 ثانیه یافت شد.

هفت اورنگ جامي

  • از يدالله چو پنجه اند اين پنج
    زان گرانمايه گنج گوهر سنج
  • عقل داند ز تنگي هر کنج
    که در او نيست ما و من را گنج
  • گر چه لا بود کان کفر جحود
    هست الا کليد گنج شهود
  • چون ندانم که پي به گنج برم
    بي طلب در طلب چه رنج برم
  • هر چه در گنج کنت کنز نهان
    بود، در وي خدا نمود عيان
  • بود صد گنج گوهر آماده
    همه در دست و پايم افتاده
  • مقبلي ناکشيده محنت و رنج
    بردش اقبال و بخت تا سر گنج
  • گنج جذب خداي ذوالمنن است
    ره سوي آن رعايت سنن است
  • هر که در بند آن رعايت بيش
    بهره زان گنج بيش گيرد و پيش
  • داغشان باغ و رنجشان گنج است
    گنجشان از کرم گهر سنج است
  • در طلب ناکشيده محنت و رنج
    ريش گاوي بود توقع گنج
  • راي او گنج علم را مفتاح
    روي او بزم ملک را مصباح
  • خواجه وقت وداع با او گفت
    کاي دلت گنج رازهاي نهفت
  • آشپز گر پزد هريسه ز من
    گرددش گنج سيم کيسه ز من
  • گر چه صد گنج دست شاه فشاند
    بر زمين غير مدح شاه نماند
  • آنچه باقي اگر چه خاک در است
    به ز فاني اگر چه گنج زر است
  • در گنج هستي به او باز شد
    دلش مخزن گوهر راز شد
  • چو سوسن درين بوستان تيز گوش
    طلسمي عجب بر سر گنج هوش
  • به هر جا بود زين سرا خانه اي
    شود خالي از گنج ويرانه اي
  • درين کارگاه فسون و فسوس
    ز مس ساختم پنج گنج فلوس
  • گشادم به مفتاح عزم درست
    در گنج گفتار را وز نخست
  • سکندر که طبع هنر سنج داشت
    به امکان درون از هنر گنج داشت
  • بر آن کس هزار آفرين بيش باد
    که بر وي در گنج حکمت گشاد
  • که اي گنج حکمت قلم تيز کن
    خردنامه اي از نو انگيز کن
  • فلاطون که فر الهيش بود
    ز دانش به دل گنج شاهيش بود