4899 مورد در 0.00 ثانیه یافت شد.

ناظر و منظور وحشي بافقي

  • چنين عمري که کس نفروخت يکدم
    ز دورانش به گنج هر دو عالم
  • چو آن کودک که او بي رنج عالم
    به دست آورد کليد گنج عالم
  • به نام ايزد چه گنج شايگاني
    کز او گرديد پر جوهر جهاني
  • به دشواري چنين گنجي توان يافت
    بلي کي گنج بي رنجي توان يافت
  • در ناسفته اين گنج معني
    که در معني ندارد رنج دعوي
  • فرهاد و شيرين وحشي بافقي

  • ز گنج راز در هر کنج سينه
    نهاده خازن تو سد دفينه
  • ولي لطف تو گر نبود، به سد رنج
    پشيزي کس نيابد ز آنهمه گنج
  • چو راه گنج خاصان را نمايند
    نه بر هرکس که آيد در گشايند
  • لغت فهم زبان هر سخن سنج
    طلسم آراي راز نقد هر گنج
  • در اين ميزان گنج و عقل سنجان
    که عقلش کفه اي شد کفه جان
  • به گنج سيم و زر بنواختندش
    به شغل خويش راضي ساختندش
  • چه مايه گنج سيم و زر گشاديم
    که تا با او قرار کار داديم
  • نه رنجش از پي پا رنج باشد
    کند کاري که صاحب گنج باشد
  • که چون آن گنج خوبي در برآيد
    چو جان جايش به غير دل نشايد
  • مرا گنجي نهان اندر نهاد است
    که با وي گنج باد آورد باد است
  • محبت گنج و اشکم گوهر اوست
    سيه ماري چو زلفت بر سر اوست
  • بگفت اين گنج را چون کردي انبوه
    بگفت از بس که خوردم تيشه چون کوه
  • چو کوهم تيشه غم بر دل آيد
    که اين گنج مرادم حاصل آيد
  • بگفت اين گنج را حاصل ندانم
    بگفتا بي نيازي زين و آنم
  • نهان کردم ز دزد خانه کالا
    به گنج خويش بستم راه يغما
  • ببستم چنگل شاهين ز دراج
    ندادم گنج گوهر را به تاراج
  • شه از گنج گهر او را خريدار
    فقير از آه شبگيرش طلبکار
  • در گنج سخن را مي کنم باز
    جهان پر سازم از درهاي ممتاز
  • فکندم گنج باد آورد از دست
    که جانم با غم عشق تو پيوست
  • هفت اورنگ جامي

  • پنج حرف است بس شگرف اين اسم
    پيش گنج نهان ذات طلسم