4899 مورد در 0.00 ثانیه یافت شد.

شرف نامه نظامي

  • جز او کاهن تيغ روشن کند
    کليد از زر و گنج از آهن کند
  • دو مار از براي تو توفير سنج
    يکي مار مهره يکي مار گنج
  • در اين گنجنامه زر از جهان
    کليد بسي گنج کردم نهان
  • کسي کان کليد زر آرد به دست
    طلسم بسي گنج داند شکست
  • وگر گنج پنهان نيارد پديد
    شود خرم آخر به زرين کليد
  • سخنها که چون گنج آگنده بود
    به هر نسختي در پراکنده بود
  • زبان در زبان گنج پرداختم
    از آن جمله سر جمله اي ساختم
  • فرستاد چندان بدو گنج و مال
    کزو دور شد مالش بد سگال
  • شه از مهر فرزند پيروز بخت
    در گنج بگشاد و برشد به تخت
  • به شادي گرائيد از اندوه رنج
    به خواهندگان داد بسيار گنج
  • چو استاد دانا به فرهنگ وراي
    ملک زاده را ديد بر گنج پاي
  • به تعليم او بيشتر برد رنج
    که خوش دل کند مرد را پاس گنج
  • به دستوري او شوي شغل سنج
    که دستور دانا به از تيغ و گنج
  • به دارا همان گنج زر مي سپرد
    بران عهد پيشينه پي مي فشرد
  • گهي باده مي خورد بر ياد کي
    گهي گنج مي ريخت بر باد مي
  • بگفت اين و برزد به ابرو شکنج
    چو ماري که پيچد ز سوداي گنج
  • چو شاه آن متاع گران سنج ديد
    چو دريا يکي دشت پر گنج ديد
  • شه از فتح زنگي و تاراج گنج
    برآسود ايمن شد از درد و رنج
  • به آواز پوشيدگان گفت خيز
    گزارش کن از خاطر گنج ريز
  • ز بس گنج آگنده بر پشت پيل
    به صد جاي پل بسته بر رود نيل
  • به گنج و به فرمان در آن ريگ بوم
    عمارت بسي کرد بر رسم روم
  • بر آبادي راه مي برد رنج
    بر آن ريگ مي ريخت چون ريگ گنج
  • چو آمد فرستاده راه سنج
    به دارا سپرد آن گرانمايه گنج
  • مروت تو داري و مردي تو راست
    بدانديش را گنج با اژدهاست
  • گر او تندر آمد تو هستي درخش
    گر او گنجدان شد توئي گنج بخش