4899 مورد در 0.00 ثانیه یافت شد.

خسرو و شيرين نظامي

  • به شريفم حديث از گنج مي رفت
    غلام از ده کنيز از پنج مي رفت
  • در آمد راوي و بر خواند چون در
    ثنائي کان بساز از گنج شد پر
  • بدان نامه که بردي سالها رنج
    چه دادت دست مزد از گوهر و گنج
  • ليلي و مجنون نظامي

  • مقبل که برد چنان برد رنج
    دولت که دهد چنان دهد گنج
  • نه زهره که سر ز خط بتابم
    نه ديده که ره به گنج يابم
  • باز آن خلف خليفه زاده
    کاين گنج به دوست در گشاده
  • اين گنج نهفته را درين درج
    بيني چو مه دو هفته در برج
  • اينست که گنج نيست بي مار
    هرجا که رطب بود خار
  • تا هست درست گنج و کانهاست
    چون خرد شود دواي جانهاست
  • وآن گوشه نشين گوش سفته
    چون گنج به گوشه اي نهفته
  • ليلي که چو گنج شد حصاري
    مي بود چو ماه در عماري
  • آگه نه که گرچه گنج بازد
    با باد چراغ در نسازد
  • پذرفت هزار گنج شاهي
    وز رم گله بيش از آنکه خواهي
  • کز راه وفا به گنج و شمشير
    کوشم نه چو گرگ بلکه چون شير
  • آمد پدر عروس در کار
    آراست به گنج کوي و بازار
  • آن مار بود نه مرد چالاک
    کو گنج رها کند خورد خاک
  • گنج گهرم که در به مهر است
    چون غنچه باغ سر به مهر است
  • ديريست که تا جهان چنين است
    محتاج تو گنج در زمين است
  • چون مشعله دسترنج خود خور
    چون شمع هميشه گنج خود خور
  • ليلي که چراغ دلبران بود
    رنج خود و گنج ديگران بود
  • در شوشه تربتش به صد رنج
    پيچيد چنانکه مار بر گنج
  • از پيکر اين عروس فکري
    گه گنج بري و گاه بکري
  • از هرچه شکوه تو به رنج است
    پردازش اگرچه کان و گنج است
  • هفت پيکر نظامي

  • تو دهي بي ميانجي آنرا گنج
    که نداند ستاره هفت از پنج
  • آنکه از فقر فخر داشت نه رنج
    چه حديثيست فقر و چندان گنج؟