نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
4899 مورد در 0.01 ثانیه یافت شد.
ديوان شمس
چه سوي
گنج
کشيدش ز جمله خلق بريدش
دگر کسي بنديدش چه آفتي چه بلايي
خمش که رنج براي کريم
گنج
شود
براي مؤمن روضه ست نار در عقبي
هزار
گنج
گداي چنين عجب کاني
هزار سيم نثار لطيف سيمايي
جهان ز نور تو ناچيز شد چه چيزي تو
طلسم دلبريي يا تو
گنج
جاناني
به کوه ها چه سپردي که
گنج
ساز شدند
به بحرها تو بياموختي گهرباري
به حق
گنج
نهاني که در خرابه ماست
مرا ز چشم همه مردمان نهان داري
اگر چه معدن رنجي به صبر
گنج
شوي
اگر چه خانه غيبي تو غيب دان باشي
ميان آب دري و ز آب مي پرسي
ميان
گنج
زري مس قلب مي چيني
باغ و
گنج
خاکي، مشعله افلاکي
از طوافت کيوان يافته بالايي
آن باغ بود بي صورت بر
وآن
گنج
بود بي صورت زر
من خانه خرابم موقوف
گنج
حسنت
تو آب زندگاني من فرش تو چو جويم
ترجيع کنم تا که سر رشته بيابند
مستان همه از بهر چنين
گنج
، خرابند
شاهان همه گنجها بويرانه نهند
ويرانه ما ز
گنج
ويرانه شده است
ويران کردم بدست خود خانه دل
چون دانستم که
گنج
در ويرانيست
اي
گنج
بيا زود به ويرانه خويش
وي زلف پريشان مشو از شانه خويش
من مالک ملک لامکاني شده ام
من عارف
گنج
زرکاني شده ام
در هر ويران دفينه
گنج
دگر است
عشق است دفينه در خراب دل من
از
گنج
قدم شديم ويرانه او
ز افسانه او شديم افسانه او
اي در لب بحر تشنه در خواب شده
و اندر سر
گنج
از گدائي مرده
آن رحمت را کجا فراموش کنم
کز
گنج
فراموش بيادم دادي
ديوان ناصر خسرو
گنجي است خداوند را به يمگان
صدبار فزونتر ز
گنج
دارا
بر
گنج
نشسته است گرد حجت
جان کرده منقا و دل مصفا
درجيست ضميرش نه بل که
گنج
است
بر گوهر گويا و زر بويا
ماندي اکنون خجل، چو آن مفلس
که به شب
گنج
بيند اندر خواب
اين به سر
گنج
برآورده تخت
وان به يکي کنج درون بي نواست
صفحه قبل
1
...
150
151
152
153
154
...
196
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن