نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
4899 مورد در 0.00 ثانیه یافت شد.
ديوان فيض کاشاني
مبادا غم دلي را جز دل من
که جاي
گنج
در ويرانه باشد
گر خانه کنم ويران گنجم دهد آن سلطان
آن
گنج
بخان و مان يعني بنمي ارزد
گر رنج برد حاجي صد
گنج
برد حاجي
سهلست اگر در ره يغماي عرب بيند
گنج
مهر خود نهادي در دلم
کردي آباد اين دل ويران من
دل گيرد و جان بخشد آن دلبر جانانه
ويران چو کند بخشد صد
گنج
بويرانه
ديوان اشعار منصور حلاج
اي اوليا ز خرمن جود تو خوشه چين
وي اصفيا ز
گنج
عطاي تو با نوا
از کرم ديگران رنج روانم رسيد
با همه فقر و الم
گنج
رواني مرا
زير پاي ساقي ار دستم دهد
هر نفس
گنج
روان خواهم فشاند
کونين چه جسم است و شما جان مقدس
عالم چو طلسم است و شما
گنج
بقائيد
چو
گنج
خاص سلطاني نباشد جز بويراني
شهي کاندر همه عالم بخوبي نيست کس يارش
کنج ويران جاي
گنج
آمد از آن مهر ترا
در دل ويران من پيوسته مأوي آمده
تو
گنج
بيکراني و عالم طلسم تست
خلقي باين طلسم گرفتار آمده
اي
گنج
سوداي ترا کنج دلم ويرانه
شمع تجلاي ترا شهباز جان پروانه
خازن حسن از سويداي دل سودائيان
از براي
گنج
عشقت کنج ويران يافته
محبت را دلي بايد خراب از دست محنتها
که
گنج
خاص سلطاني نباشد جز بويراني
رنج نابرده کجا
گنج
بدستت آيد
درد ناديده کجا روي مداوا بيني
آنچنان
گنج
که در عرش نگنجيد حسين
ديده بگشاي که در کنج سويدا بيني
آن شه پر مکر و فن داشت خرابي من
تا بنهد از کرم
گنج
بويرانئي
کنج دل حسين نشد جاي هيچکس
مانند
گنج
در دل ويران ما توئي
گنج
پنهان عشق پيدا شد
جاي او کنج هر سويدا شد
بهر تو گر خراب گشت حسين
گنج
شاهي بجو بکنج خراب
مثنوي معنوي
هر که درمان کرد مر جان مرا
برد
گنج
و در و مرجان مرا
در تصور ذات او را
گنج
کو
تا در آيد در تصور مثل او
وعده اهل کرم
گنج
روان
وعده نا اهل شد رنج روان
کرد ويران خانه بهر
گنج
زر
وز همان گنجش کند معمورتر
صفحه قبل
1
...
142
143
144
145
146
...
196
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن