4899 مورد در 0.00 ثانیه یافت شد.

ديوان محتشم کاشاني

  • واحسرتا که گنج گران مايه اي چنان
    با آن شکوه و کوکبه در خاک شد دفين
  • السلام اي پيکر زاير نوازت زير خاک
    از پي جنت خريدن خلق را گنج زمين
  • خادمان صد گنج مي بخشند اگر از مخزنت
    خازنان ز انديشه جودت نمي گويند بس
  • اژدهايي کز عدو گنج بقا دارد نهان
    چون عصا در دست موسي چوب دربان شماست
  • پيکرت گنج نجف نورت در گردون شرف
    مرغ روحت از شرف عنقاي قاف احترام
  • هر گنج کز آبادي گيتي و دهور
    گرد آمده بود وقف شاه اسمعيل
  • ديوان مسعود سعد سلمان

  • چو بانگ موکب تو بر بساط غزو بخاست
    نداد گنج همه گنگبار از آتش و آب
  • کان زر است و مي فشاند در
    گاه گنج است و گاه گنجور است
  • زبان ملک را عدلت عيارست
    يمين گنج را جودت يسار است
  • اي پادشاه عادل و سلطان گنج بخش
    هرگز جهان و ملک چو تو قهرمان نداشت
  • چرخ گنج تو را همي گويد
    مملکت بوته عيار تو باد
  • آن جوادي که روز بزم تو را
    مال صد گنج يک عطا باشد
  • زين بلا گر مرا به جان بخري
    اين همه گنج ها تو را باشد
  • ور ز من شد گشاده گنج سخن
    بند بر پاي من چرا باشد
  • ده شير به رزم يک زمان کشت
    ده گنج به بزم يک عطا کرد
  • کف الخضيب گردون از گنج مشتري
    کرده همه سعادت بر تاج تو نثار
  • ز اوج همت او چرخ ها شود تيره
    ز موج بخشش او گنج ها برد کيفر
  • گنج پرداز دست معطي تو
    بزم را همچو خلد را کوثر
  • چرخ چو راي تو نيابد مجال
    کوه چو گنج تو نيابد يسار
  • چو باده بودي بر دست من برآوردي
    نواي باربد و گنج گاو و سبز بهار
  • ز خلقش کوه بابل خورده آسيب
    ز جودش گنج قارون برده کيفر
  • آن بسان زهد سوي گنج رحمت ره نماي
    وآن بسان عقل سوي علم و حکمت راهبر
  • خورد زنهار جود تو بر گنج
    داد راي تو خلق را زنهار
  • بخشش تو ولي دولت را
    گنج ها داده بي قياس و شمار
  • گوهر گنج ساي مدح تو را
    گشته غواص ذهن من گنجور