4899 مورد در 0.01 ثانیه یافت شد.

ديوان قاآني

  • دهان تنگ تو را نيست گنج آنکه کند
    بيان اجر شهيدان خود بروز حساب
  • نايب السلطنه را کيست اتابک داني
    آنکه صد گنج لآليش نهان در دو لب است
  • دل و دستش به گاه جود و کرم
    غارت گنج و آفت گهرست
  • اژدهاي نفس نگذارد که رو آري به گنج
    اژدها کش شوگرت در سر هواي گوهرست
  • جز آنکه به بذل گنج مجبورست
    در هر چه گمان برند مختارست
  • خمير مايه عشقست و دست پخت خداي
    کليد مخزن امرست و گنج اسرارست
  • با کف زربخش گفتي از بر تازنده رخش
    جاي بر باد سبک پي گنج بادآور گرفت
  • به هر قطره کالاي صد گنج بخشد
    به گاه کرم دست همچون غمامت
  • وسيع کشورت آن عالمي که ناحيه اش
    ميان هر قدمي گنج صد جهان دارد
  • آفرينش را آن گنج نباشد که دراو
    توسن فکرت وي از پي جولان گذرد
  • ملک دنيا ز پي طاعت دادار گزيد
    طالب گنج ببايد که به ويران گذرد
  • چونان که مار حلقه زند بر گنج
    مويش به گرد رويش چنبر زد
  • به روز عرض سخا صد هزار گنج گوهر
    ز آستين تو اي شاه راستين خيزد
  • گداي راه نشينم ولي به همت تو
    يسار گنج گهربارم از يمين خيزد
  • به اتفاق بزرگان کسيست طالب گنج
    که مشت تا به کتف در دهان مار کند
  • به تيغ روز وغا ملک را سمين سازد
    به کلک گاه سخا گنج را نزار کند
  • ابر جوشنده ييست ناشر گنج
    گر به رامش درونش يار بود
  • بشيري برکشيد آواز کز اورکنج اي خسرو
    قضا آورده بهر غازيانت گنج بادآور
  • قارون اگر شمارم خصم ترا سزاست
    کش اشک گنج سيم بود چهره کان زر
  • بزرگوار اميرا به بندگان خداي
    بسي نخواسته دادي هزار گنج گهر
  • گنج موافق نه بلکه رنج منافق
    هردو به جان بخش ابر دستش اندر
  • تراکه چشم دوبين با هزار گونه حول
    به گنج خانه توحيد کي شود رهبر
  • ز مکنتش پر کاهيست گنج افريدون
    ز ملکتش کف خاکيست ملک اسکندر
  • داني که عاشقست کف صاحب اختيار
    بر هر لبي که خواهد ازو گنج سيم و زر
  • چرا بر ماه ريزي عقد پروين
    چرا بر سيم باري گنج گوهر