4899 مورد در 0.01 ثانیه یافت شد.

ديوان فرخي سيستاني

  • ز ملک و ملکت چندين امير يافته بهر
    ز گنج بتکده سومنات يافته داد
  • لاجرم کار او کني بنظام
    لا جرم گنج او کني آباد
  • جهان بگشت و اعادي بکشت و گنج بيافت
    بناي کفر بيفکند، اينت فتح و ظفر
  • بدين ژنده پيلان کشي گنج کسري
    بدين ژنده پيلان کني قصر قيصر
  • خداي در سراو همتي نهاد بزرگ
    چنانکه گنج به رنجست از آن و دل به فکر
  • بيشه ها يکسره پرداخته از شيرو ز ببر
    قلعه ها يکسره پرداخته از گنج و گهر
  • ازان عادت شريف ، ازان دست گنج بخش
    ازان راي تيز بين، ازان گرز گاوسار
  • يکي را بکوه سر، يکي را بکوه شير
    يکي را بدشت گنج، يکي را به رودبار
  • تاج هنر و گنج خرد خواجه سيد
    منصور حسن بار خداي همه احرار
  • دينار به زاير دهد و شکر ستاند
    وز شکر همي گنج نهد حاتم کردار
  • ماه فروردين از گنج گهر يافت مگر
    که بياراست همه روي زمين را به گهر
  • سخا بجاي سپاهست و طبع او ملکست
    هنر به منزلت گنج و دست او گنجور
  • ايزد آن بار خداي بسخا را بدهاد
    گنج قارون و بزرگي و توانايي جم
  • اگر نهاد سر خدمت تو روي نهاد
    ز هديه هاي تو بسيار گنج آبادان
  • وليکن ار چه فراوان عطا بدو دادي
    پديد نامد در هيچ گنج تو نقصان
  • سراي خدمت او گنج خانه شرفست
    زمين همت او آسمانه کيوان
  • بقاي شاه جهان باد کاين ملک به بقا
    ز گنج شاهان آراسته همه غزنين
  • جودست قهر گنج و ترا قهرمان هم اوست
    برگنج خويش کس نکند قهر قهرمان
  • از بس ستم که جودتو برگنج تو کند
    گنج تو هر زمان کنداز جود تو فغان
  • گه سماع و شرابست و گاه لهو و طرب
    گه نهادن گنج و گه نهادن خوان
  • اي ناصح خسرو و کلک تو
    بر احوال و بر گنج او مؤتمن
  • فزوده ست قدر تو بفزاي لهو
    گشاده ست گنج تو بگشاي دن
  • هر آينه که بترسد ز خشم خواجه که او
    به زلف گنج مديحش همي کند پنهان
  • در شغل شاه و ساختن ملک معتمد
    بر گنج شاه و مملکت شاه مؤتمن
  • جز جود بر تو هيچ کسي پادشاه نيست
    گنج ترا تهي کند اين پادشاه تو