4899 مورد در 0.00 ثانیه یافت شد.

ويس و رامين

  • قضا برداشت از پيش تو صد گنج
    کنون دانگي همي جويي به صد رنج
  • چنان بد پيش رامين آن سمن بر
    که باشد پيش مرده گنج گوهر
  • چه باشد گر برم در عشق تو رنج
    نشايد يافت بي رنج از جهان گنج
  • گمان بردم کزين ره گنج يابم
    ندانستم که بي بر رنج يابم
  • اگر در زير وصلت هست صد گنج
    نيرزد جستنش با اين همه رنج
  • چو گنج خسروان شد روي کشور
    ز بس ديبا و زر و مشک و عنبر
  • به مرو اندر نه شاهست و نه لشکر
    تو داري گنج شاهنشاه يک سر
  • چه مايه رنج بردست او بدين گنج
    کنون تو يافتي همواره بي رنج
  • گزين شاه و دستور و برادر
    به گنج و خواسته قارون ديگر
  • تو گفتي مفلسي گنج روان يافت
    و يا مرده دگرباره روان يافت
  • اگرچه داد وي را گنج و گوهر
    ندادش تا ازو نستد برادر
  • به مرو اندر درنگش بود دو روز
    به راه افتاد با گنج و دل افروز
  • به دست آورد گنج من سراسر
    منم مفلس کنون و او توانگر
  • همي جوييم گنجش را به صدرنج
    پس آنگهي نه ما مانيم و نه گنج
  • مرا اين پادشايي با تو خوش بود
    دلم با اين همه گنج از تو گش بود
  • ديوان عراقي

  • خواهي که راه يابي بي رنج بر سر گنج
    مي بيز هر سحرگاه خاک در خرابات
  • گرچه در صورت گدايي مي کنيم
    گنج معني در دل ويران ماست
  • گنج حسني و نپندارم که گنجي در جهان
    و آنچنان گنجي عجب در کنج ويراني بود
  • اندرين ره هر که او يکتا شود
    گنج معني در دلش پيدا شود
  • رسيده بر سر گنج جواهر عزت
    از آن خزانه دمي بس توانگر آورده
  • دلت آيينه غيب است و هر دانا درو بيني
    طلسم عالم جسمي و گنج عالم جاني
  • گنج در آستين و مي گرديم
    گرد هر کوي بهر يک مثقال
  • عشاقنامه عراقي

  • چون در گنج دوست وا کردند
    به من اين شيوه را عطا کردند
  • ديوان فرخي سيستاني

  • بيابد هر که انديشد ز گنجش برترين قسمت
    خلايق را همه قسمت شد اندر گنج اومانا
  • بخامه زير ولي گستريد مفرش ناز
    بتيغ پيش عدو باز کرد گنج کرب