4899 مورد در 0.01 ثانیه یافت شد.

جوهر الذات عطار

  • تو گنج ذات ديدي و شدي ذات
    ز معمور تو اينجا جمله ذرات
  • حقيقت گنج ذات اندر صفاتي
    ندانم اين بيان جز نور ذاتي
  • که بايد گنج تو جز ديد عطار
    که بگشودي بکل تقليد عطار
  • ترا دارد دگر کس را ندارد
    اگر چه گنج چون گوهر ندارد
  • ز گنج ذات خود او بي بهانه
    ز دي دم از اناالحق جاودانه
  • توئي گنج و توئي منصور معني
    دميده در دم خود صور معني
  • دهد مر جام عشق آنجا که خواهد
    که آخر گنج ذات خود نمايد
  • تو اينجا يافتي تا خوش بداني
    که بگشاده در گنج معاني
  • ترا اين گنج معني يار بخشيد
    باخر مر ترا ديدار بخشيد
  • ترا اين گنج معني يار دادست
    يقين بي زحمت اغيار دادست
  • ترا اين گنج معني رايگانست
    که ديدارش به از کون ومکانست
  • ترا اين گنج معني شاه بخشيد
    حقيقت مر دل آگاه بخشيد
  • گهي در عيش و گه در رنج باشد
    گهي درويش و گه در گنج باشد
  • در او پيدا حقيقت نيک و بد کرد
    طلسم ذات گنج اوست بنگر
  • که کردست از عيان نيکوست بنگر
    طلسم گنج ذات اوست صورت
  • در او اعيان حقيقت راهبر بين
    طلسم گنج ذات لا مکانست
  • که رخ بنمود اندر وي ضرورت
    طلسم گنج ذات لا مکانست
  • در او پيدا همه راز نهانست
    طلسم گنج ذات لا يزالست
  • در او پيدا همه راز جهانست
    طلسم گنج ذاتست از حقيقت
  • که پيدا اندر او عين وصالست
    طلسم گنج ذات آمد دل تو
  • شده کل پاک از عين طبيعت
    طلسم گنج ذات آمد در او ديد
  • نموده در حواس اين مشکل تو
    طلسم اين وجود و گنج جانست
  • بيانم بشنو از اعيان توحيد
    ترا تا اين طلسم گنج باشد
  • دگر مر رنج جان ذات عيانست
    طلسم گنج بشکن تا بداني
  • ترا پيوسته درد و رنج باشد
    طلسم رنج بشکن گنج بستان