4899 مورد در 0.00 ثانیه یافت شد.

جوهر الذات عطار

  • از اين ارکان چه مي بيني بجز رنج
    طلسمي اوفتاده بر سر گنج
  • بسوي گنج کن يکدم نگاهي
    گدائي کن رها زيرا که شاهي
  • بسي رفتند دل پر حسرت و رنج
    کسي تا يافته اينجايگه گنج
  • در اين عنصر چه ديدي جز غم و رنج
    طلسم است اين ولي اندر سر گنج
  • طلسم بر سر گنج است بنگر
    حقيقت ديدنت رنج است بنگر
  • يکي گنجست اينجا پر جواهر
    که بر واصف شدست اين گنج ظاهر
  • اگر چه گنج اينجا با طلسم است
    حقيقت کنت کنزا عين اسمت
  • ترا اين گنج آسان دست دادست
    اگر اينجا به سوي او بري دست
  • يکي گنجست بر خورشيد تابان
    بيابي گنج را در صورت جان
  • کسي کان راز اول او شنودست
    در اين گنج را او بر گشودست
  • در اين گنج بنمائي حقيقت
    که گردي پاک از اين عين طبيعت
  • در اين گنج مر کو برگشودست
    چو منصور از حقيقت رخ نمودست
  • در اين گنج او بگشاد اينجا
    از آنجا جوهري بنهاد اينجا
  • در اين گنج بگشاد و بيان کرد
    يکي جوهر در اينجا گه عيان کرد
  • در اين گنج گر نه او گشودي
    کسي را کسي خبر زان راز بودي
  • در اين گنج بگشاد و خبر کرد
    همه عشاق را او يک نظر کرد
  • چگونه برگشاد اين چادر گنج
    اگر چه برده بد او سالها رنج
  • چنان شد در درون گنج مخزن
    که شد اسرار بر وي جمله روشن
  • چو روشن شد بر او سر نهاني
    گشادش بس در گنج معاني
  • چو گنج خويش ديد او خود نهاده
    بدش هم خويش کرد آنگه گشاده
  • نمي پرداخت ديگر در سوي گنج
    فتاده سالک آسا در غم و رنج
  • رياضت يافت تا خود در يکي ديد
    رياضت گنج معني بيشکي ديد
  • رياضت هر که را مر روي بنمود
    در اين گنج اينجا گاه بگشود
  • رياضت انبيا ديدند بسيار
    که باشد گنج ايشان را با ظهار
  • بلاي عشق کش برار اين گنج
    که تا آخر نيابي مرغم و رنج