4899 مورد در 0.00 ثانیه یافت شد.

مظهر العجايب عطار

  • مرا گنج معاني در قطار است
    که اشترهاي مستم بي مهار است
  • مرا گنج معاني بي کليد است
    مگو کين از جنيد و با يزيد است
  • مرا گنج معاني در ضمير است
    ز اسرارم خوارج در زحير است
  • مرا گنج معاني خود ز عشق است
    نه جانم کوفه و مصر و دمشق است
  • مرا گنج معاني گفت بر خيز
    برو از جمع بي دينان بپرهيز
  • مرا گنج معاني مرتضايست
    که او خود تاج و عين اوليا است
  • مرا گنج معاني در کتاب است
    که نام يار من دروي خطاب است
  • مرا گنج معاني آن امام است
    که او را جبرئيل از جان غلام است
  • مرا گنج معاني آن امير است
    که او جبار اکبر را وزير است
  • مرا گنج معاني جعفر آمد
    که او باب علي را چون در آمد
  • مرا گنج معاني شاه داده است
    چنان که قبرش را ماه داده است
  • مرا گنج معاني جفرشاه است
    که هر دو کون پيشش چون گياه است
  • مرا گنج معاني نهج او شد
    از آن گفتار من در دين نکو شد
  • مرا در گنج او خود راه باشد
    به پيش شاه ما را جاه باشد
  • چو بشنيد اين سخن عيار نادان
    بگفتا يافتم من گنج پنهان
  • به فرصت گنج شه از وي ربايم
    به پيش شه روم با او بيايم
  • بيا اين گنج را سرپوش بردار
    که تا بيني تو روي خوب دلدار
  • جوهر الذات عطار

  • تو جاناني برون تو چو اسمست
    توئي گنج و همه عالم طلسمست
  • زهي گنج تو جوهر فاش کرده
    توئي نقش و توئي نقاش کرده
  • نديدم جز يکي در گنج جانان
    اگر چه پر کشيدم رنج جانان
  • تو داري گنج و ملک پادشاهي
    که ذرات جهان را نيکخواهي
  • چو ديدي گنج ذاتت در يکي حق
    ز حق گوي و هم از حق جوي مطلق
  • دمادم سر کل مي گوي و مي باش
    از اين گنج پر از گوهر، گهر باش
  • وداعت مي کنم اي مخزن گنج
    کشيدن وارهيدم از غم و رنج
  • اگر انصاف دادي گنج يابي
    درون جان و دل بي رنج يابي