4899 مورد در 0.00 ثانیه یافت شد.

مصيبت نامه عطار

  • صوفئي بايد ترا انديشه کن
    تا که داني گنج يابي پيشه کن
  • ليک جد و جهد مي بايد ترا
    تا در اين گنج بگشايد ترا
  • زانکه در راهي که سلطانان گنج
    گنجها ديدند بي رنج و برنج
  • سر بدان راه آور و مردانه وار
    گنج ميجو با دلي پر انتظار
  • زانکه در راهي که گنج آنجا نهند
    هيچ نبود شک که رنج آنجا نهند
  • ر تو در راهي دگر پوينده
    گنج نيست آنجا که تو جوينده
  • جهد ميکن روز و شب در کوي رنج
    بو که ناگاهي ببيني روي گنج
  • هان و هان گر گنج دين بيني تو مست
    ظن مبر کز جهد تو آمد بدست
  • رهروان رفتند پيش گنج باز
    در مقامر خانه تو شش پنج باز
  • هر بلا کين قوم را حق داده است
    زير آن گنج کرم بنهاده است
  • اي عجب چندان ملک در درد و رنج
    بر سر گنجند و مي جويند گنج
  • گرچه تو چل ساله داري رنج راه
    گنج دولت بخشمت اين جايگاه
  • در عوض گنج کرم بازت دهم
    خلعت و انعام و اعزازت دهم
  • وي عجب کردم من اين ساعت نشست
    تا مرا صد گنج زر آيد بدست
  • نيست رويت يک جو زر يافتن
    چون تواني گنج گوهر يافتن
  • گنج قارون باز بر افتاده بود
    آب خضر اندر حضر افتاده بود
  • گرچه بار و رنج داري از برون
    ليک بار گنج داري از درون
  • در کنارت گنج بينم صد هزار
    با ميان آر آنچه داري در کنار
  • چون تو ميداني که هستم رازجوي
    سر گنج خويش با من باز گوي
  • گنج موئي نيست کس را آن زمان
    گر همه موئي نگنجد در ميان
  • آن يکي پرسيد از عباسه باز
    گفت اي نطقت کليد گنج راز
  • گر رهي دزديده داري سوي گنج
    شرح ده تا من برون آيم ز رنج
  • طوق من پنجست و تاج تست پنج
    آن من خاکست و آن تست گنج
  • چون چنين ره سوي گنجي برده
    در طريق گنج رنجي برده
  • گر بسوي گنج راهم ميدهي
    تا ابد از چاه جاهم ميدهي