4899 مورد در 0.00 ثانیه یافت شد.

ديوان شاه نعمت الله ولي

  • صورت و معني همه درياب
    گنج و گنجينه و طلسم نگر
  • گنجي است حديث کنت کنزا
    آن گنج در اين خراب درياب
  • اي طالب گنج کنت کنزا
    در کنج دلت بجو که بي شک
  • خوش بود گنج عشق بي رنجش
    خاصه در کنج دل دفين ديدن
  • او بر دل ما همه دري بگشاده است
    در گوشه دل گنج خوشي بنهاده است
  • گنجينه گنج پادشاهي دل تست
    وان مظهر الطاف الهي دل تست
  • او گنج بقاست گر چه در کنج فناست
    پيداست به ما وز دو جهان پنهان است
  • بي رنج فنا گنج بقا نتوان يافت
    در حضرت ما به سرسري نتوان رفت
  • کردند طلسمي به جمال و به کمال
    آنگه به در گنج خود آويخته اند
  • گر علم به تعليم الهي يابند
    گنجينه و گنج پادشاهي يابند
  • در کنج فنا گنج بقا مي جويش
    جاويد بقايي ز فنا مي جويش
  • از دردي درد ما دوا يافته ايم
    در کنج فنا گنج بقا يافته ايم
  • در کنج فنا گنج بقا يافته ايم
    در ملک عدم وجود را يافته ايم
  • عالم همه داريم وليکن چه کنيم
    چون گنج معارف الهي داريم
  • اي بر لب بحر تشنه در خواب شده
    اي بر سر گنج وز گدايي مرده
  • اسرار سعادت نه به عادت زده اي
    وز گنج همه روزه زيادت زده اي
  • حق تعالي دري به ما بگشود
    نقد آن گنج را به ما بنمود
  • ج: گنج و گنجينه عالمش خوانند
    حافظ هر دو آدمش خوانند
  • گزيده غزليات شهريار

  • شبها به کنج خلوتم آواز مي دهند
    کاي خفته گنج خلوتيان باز مي دهند
  • خواستم چنگ به دامان زنمش بار دگر
    نا گه آن گنج روان راهگذار آمده بود
  • کليد گنج غزلهاي شهريار توئي
    بيا که پادشه ملک دل گدا کردي
  • ديوان شيخ بهايي

  • نيابي از آن جز غم و درد و رنج
    بجز مار نايد به دستت ز گنج
  • نان و حلوا شيخ بهايي

  • گنج خواهي؟ کنج عزلت کن مقام
    واستتر واستخف، عن کل الانام
  • عزلت آمد گنج مقصود اي حزين!
    ليک، گر با زهد و علم آيد قرين
  • گنج علم «ما ظهر مع ما بطن »
    گفت: از ايمان بود حب الوطن