باز مونس شکارگاه ملوکست، و بوي شادي آرند، و وي را دوست دارند، و در بازخويها بود چنانک اندر ملوک بود، از بزرگ منشي، و پاکيزگي، و پيشينگان چنين گفته اند که شاه جانوران گوشتخوار بازست، و شاه چهارپايان گياه خواراسپ، و شاه گوهرهاء ناگدازنده ياقوت، و شاه گوهرهاء گدازنده زر، و از بهر اين حال باز بملوک مخصوصترست که بديگر مردمان، و مرباز را حشمتي است که پرندگان ديگر را نيست، و عقاب از وي بزرگتر است وليکن وي را آن حشمت نيست که باز را، و پادشاهان ديدار وي را بفال دارند، و چون باز بي تعبي سبک بردست وي نشيند، و روسوي پادشاه کند، دليل آن باشد که وي را ولايتي نو بدست آيد، و بر خلاف اين بعکس، و چون بوقت برخاستن سر فرود آرد و باز بردارد دليل کند که ضعفي بکار ملک در آيد، و چون برخيزد و ؟؟ کند، يا شکار بگيرد و برگرفته بانگ کند، تشويش سپاه باشد، و چون بوقت برخاستن اهار نکند نقصاني پديد آيد، و چون بچشم راست سوي آسمان نگرد کارهاي(ملک) بلندي گيرد، و چون بچشم چپ نگرد خللي باشد، و چون (بر) آسان بسيار نگرد دليل ظفر و نصرت بود، و چون بزمين بسيار نگرد مشغولي باشد، و چون باز آسوده باشد و بشکارگاه با بازي ديگر جنگ افتد دشمني نو پديد آيد،