هر زميني که درو گنجي يا دفيني باشد آنجا برف پاي نگيرد و بگدازد، و ازعلامتهاء دفين يکي آنست که چون زميني خراب باشد بي کشتمند و اندران سپر غمي رسته بود بدانند که آنجا دفين بود، و چون شاخ کنجد بينند يا شاخ بادنجان بدامن کوه که از آباداني دور بود بدانند که آنجا دفينست، و چون زميني شورناک باشد و بران بقدر يک پوست گاو خفتن خاک خوش باشد يا گلي که مهر را شايد بدانند که آنجا دفينست، و چون انبوهي کرگسان بينند و آنجا مردار نباشد بدانند که آنجا دفينست، و چون باراني آيد و بر پاره اي زمين آب گرد آيد بي آنک مغاکي باشد بدانند که آنجا دفينست، و چون بزمستان جايگاهي بينند که برف پاي نگيرد و زود ميگدازد و ديگر جايها بر حال خويش باشد بدانند که آنجا دفينست، و چون سنگي بينند لعرر و چنانک روغن برو ريخته اند و باران و آب که بروي آيد بوي اندر نياويزد و تري نپذيرد بدانند که آنجا دفينست، و چون تذرو را بينند و دراج را که هر دو بيک جا فرو مي آيند و نشاط و بازي ميکنند، يا مگس انگبين بينند بي وقت خويش که بر موضعي گرد آيند، يا درختي بينند که از جمله شاخهاء او يک شاخ بيرون آمد جداگانه روي سوي جايي نهاده و از همه شاخها افزون باشد بدانند که آنجا دفينست، اين همه زيرکان بچاره نشان کرده اند تا بوقت حاجت بر سر اين دفينه توانند آمد، و هر که زر را بي آنک در خنبره يا چيزي مسين يا آبگينه نهد همچنان در زير زمين دفن کند چون بعد از سالي بر سر آن رود زر را باز نيابد پندارد که کسي برده است، ندزديده باشند ليکن بزير زمين رفته باشد، از بهر آنک زر گران باشد هر روز فروتر همي رود تا بآب سد. و اندر قوت زر حکايتها اندکي ياد کنيم.