شماره ٨٩
گفتم نکنم زکين فراموش
در حشر مکن همين فراموش
کو زخم کرشمه که از ذوق
بر لب شود آفرين فراموش
خون جوش نمي زند ز خاکم
از کشته مکن چنين فراموش
صيدي گذرد که از خراشي
صياد کند کمين فراموش
از نگهت تو نسيم کرد است
بوي گل و ياسمين فراموش
صد شکر که صاحبان خرمن
کردند ز خوشه چين فراموش
چسم ارنه مطيع امر باشد
دانسته کند مکين فراموش
گر دل سپرم بکفر زلفش
دنيا شو دم چو دين فراموش
از بيم شکوه بر زبانم
چون گريه در آستين فراموش
مي مي کند از کرشمه تو
افروختن جبين فراموش
از کلک من از غذا گرفتن
کردي مگس انگبين فراموش
ياران بکنيد ياد عرفي
مي خواستمش چنين فراموش