شماره ٨٠
آنرا که مراد حال باشد
کي رغبت قيل و قال باشد
آن جرعه که در دشکوه دارد
در ساغر من زلال باشد
از شغل غمي که گفتني نيست
گويم بتو گر مجال باشد
هر نقش که در بهشت بينم
در کارگه خيال باشد
نقشي که نظاره بر نتابد
مي جويم و آن وصال باشد
چون کينه ز طبع دوستانت
مهر از دل او محال باشد
عمر تو که عيد زندگانيست
آرايش ماه و سال باشد
گفتي گله کرده ز جورم
بهتان چنين ملال باشد