شماره ٤٢٤: باز از شراب فتنه خرابم نميکني

باز از شراب فتنه خرابم نميکني
از آتش کرشمه کبابم نميکني
صد پرسشم زهر سر مو ميکني ولي
يگره عنايتي بجوابم نميکني
بهر فريب سايه نيندازيم بسر
در زير شاخ سدره بخوابم نميکني
کردم هزار خضر بيک العطش کباب
وزتشنگان خويش حسابم نميکني
صد شيشه گشت خالي و صافي بته رسيد
و زجرعه هنوز خرابم نميکني
صد ناله سوخت در دل و در بزم خود هنوز
فرياد بخش چنک ؟ ربابم نميکني
مردم ز ننگ هوش و زمستانه خنده
درياکش محيط شرابم نميکني