شماره ٤١٦: اينک رسيد وعده گشاد نقاب کو

اينک رسيد وعده گشاد نقاب کو
رفتيم تا دريچه صبح آفتاب کو
جامي کشيده محتسب و فتنه ميکند
کو تازيانه ادب احتساب کو
خونم حلال بر تو ولي داور جزا
گر گويدم شهيد که گشتي جواب کو
کيفيت شباب هم از جنس کيمياست
اينک شباب نشاه عهد شباب کو
ما لب بالعطش نگشائيم و تن زنيم
آخر وجود آب ضرورست آب کو
صد درد دل گذشت و شکر خنده نکرد
هان اي زبان و دل گره اضطراب کو
نور جمال دوست نگنجد درين نظر
کو ديده بحوصله آفتاب کو
شرمش نظاره دشمن و شوقم نگاه دوست
دل پاره پاره شد زکشاکش نقاب کو
عرفي نگو که مستي و راه عدم دراز
اينک شدم سوار عنان کو رکاب کو