شماره ٣٥٥: باز اين منم بصد دل خشنود در سماع

باز اين منم بصد دل خشنود در سماع
ديوانه وش ز نغمه داود در سماع
رويم بروي دلبر وقوال در سرود
دستم بدست شاهد ومقصود در سماع
پرهيز اي فرشته که اينک بعرش وفرش
افشاندم آستين مي آلود در سماع
باز اين چه شورشست که خونابه ريز شد
چندين هزار زخم نمکسود در سماع
هنگام مردنست طپيدن بخون بس است
دايم چو بيغمان نتوان بود در سماع
زاهد که بود زمزمه دشمن بدير عشق
آمد به نيم زمزمه رود در سماع
عرفي سرود بزم که ؟ ياد آمدش که باز
بر روي آتش آمده ، چون عود در سماع