شماره ٢٢٩: اي گريه ريزشي که بلاکم نميشود

اي گريه ريزشي که بلاکم نميشود
سيلي که کرد جور وجفا کم نميشود
آواره رهي بعدم هستم وهنوز
شادم که ترکتاز بلاکم نميشود
صحت در آرزوي دلم مرد وهمچنان
از لطف او اميد دوا کم نميشود
نازم بحسن وعشق که از جام اتحاد
مستند ودر ميانه حيا کم نميشود
خاصيت نياز نگه کن که جود دوست
عالم گرفت وفقر گدا کم نميشود
فصل خزان رسيد وبآخر کشيد ليک
بوي گل از نسيم صبا کم نميشود
خواهي بگلشنم برو خواهي بچشمه سار
دردم بنقل آب و هوا کم نميشود
خون ميچکد ز طاعت عرفي هزار حيف
کز دامنش غبار ريا کم نميشود