شماره ٢١٦: کي دلم شاد از مي ناب ونواي مي شود

کي دلم شاد از مي ناب ونواي مي شود
آنکه از غم شاد گردد شاد ازينها کي شود
از نگاه گرم ودشنام لب ميگون او
نوش بر لب زهر گردد زهر در دل مي شود
هر کرا سيماب غفلت ريخت آسايش بگوش
کي دلش را چشم باز از نعره ياحي شود
گردورهبر متفق گردند در راهي خطير
کارواني جمع گردد چون دو منزل طي شود
جاهل بيهوده گورا مانع هذيان مشو
گوش کن تا بر سر دستان روم وري شود
آنکه جويد سربلندي از مصيبتهاي عشق
مشت خاکي بر سرش ريزم که تاج کي شود
زين که خواهد محو شد عرفي ز دستان لب ببند
مي شود محو اين ترنم ها ولي تا کي شود