شماره ١٩٨: آنکه چو من از عشق پريشان ننشيند

آنکه چو من از عشق پريشان ننشيند
بر مسند توفيق شهيدان ننشيند
اي خضر شکستي بسبويت نرسد خيز
کين تشنگي از چشمه حيوان ننشيند
اي نوح مرنجان نفس چشمه گشايت
اين آتش عشقست بطوفان ننشيند
باآنکه مغانرا همگي مائده شهدست
در دير ، مگس بر لب مهمان ننشيند
گر چاشني شربت درد تو نيابد
هرگز مگس دل بلب جان ننشيند
عرفي برو از ميکده ما که کس اينجا
بي زخم دل وچاک گريبان ننشيند