شماره ١٧٨: گرنيم قطره مي ز دهان سبو چکد

گرنيم قطره مي ز دهان سبو چکد
بال فرشته فرش کنم تا بر او چکد
اميد رابکش بجفايي که تا ابد
اشک مصيبت از مژه آرزو چکد
بعد از هلاک اگر بفشارند خاک من
هم خون دل تراود وهم آبرو چکد
آن تشنگي بعشق فروشم که تا ابد
آب حيات از دم شمشير او چکد
عرفي در آبنوحه که بسيار بيغمي
باشد زديده قطره اشکي فرو چکد