شماره ١٧٠: نرنجم گر ببالينم مسيحا دير مي آيد

نرنجم گر ببالينم مسيحا دير مي آيد
که ميداند بر بيمار ازجان سير مي آيد
همدوش عشق آمد بميدان وچه ظلمست اين
که روباه مزور همعنان شير مي آيد
شهنشاهي به ملک دلبري وترکتاز آمد
که نور طلعتش را مهرومه در زير مي آيد
نمکسايي کن اي عشق از براي زخم بيد ردان
که زخم ما نمکسود از دم شمشير مي آيد
منم آن مست عرفي کز لب شيون طراز من
ترنم زود ميرنجد تبسم دير مي آيد