صد فوج عشوه از نظر من گذشته است
يا شهسوار عشوه گر من گذشته است
چون بگذرد ز جور که از راه تجربه
برناله هاي بي اثر من گذشته است
بيچاره عافيت که ز وي تا پريده ام
عمرش بجستن خبر من گذشته است
شادي بدستيگيريم آمد،مرا نيافت
صد نيزه آب غم زسر من گذشته است
هرجا که بگذرد ،بطلب نقش پاي غم
کان فتنه جوي براثر من گذشته است
عرفي ببزم قدس بر ، اين نظم کوهري
کانجا حکايت ازکهر من گذشته است