شماره ٦٥: گلزار حسن تازه ز روي چو ماه اوست

گلزار حسن تازه ز روي چو ماه اوست
گلدسته فريب بدست نگاه اوست
ماييم ،کشت باغ محبت که سر بسر
زهر آب داده نيش ملامت گياه اوست
مرغان قدس گردسرش جوش ميزنند
اين شاخ طوبيست نه طرف کلاه اوست
يوسف که هست پيرهن عصمتش درست
آنجا که حجله گاه زليخاست چاه اوست
عيشي زياده هست ز عيش بهشت ليک
آن عافيت نصيب شهيد نگاه اوست
آن رهروي که شاد بترک تعلق است
بت سنگ راه و بت شکني سنگ راه اوست
درسينه بي اجازت اويک نفس مباش
اي جان ادب خوشست نه اين جلوه گاه اوست
گفتم کرشمه دل عرفي بخون کشيد
گفت ازکرشمه پرس که گويد گناه اوست