من بلبل آن گل که گلابش همه خونست
مرغابي آن بحر که آبش همه خونست
خونم بگلو ريز که بيمار محبت
آشوب نشان تب و تابش همه خونست
از صيد بخون گشته مپرهيز که صياد
آرايش فتراک و رکابش همه خونست
ديوانه عشقيم که اين شاهد سرمست
حسنش همه زخمست و نقابش همه خوبست
کوثر لب خشک و جگر تشنه فرستد
درباديه عشق که آبش همه خونست
آبش چه و سرچشمه کدامست بپرسيد
صحراي محبت که سرابش همه خونست
عرفي غم دل باز نپرسي که دل ما
مستيست که درجام جوابش همه خونست