چه گويمت که نيرزد بگفتگو«عرفي»
زعهد ماضي و حال آنچه در گذرديدم
زعيش و بي غمي عهد پيش باز مپرس
که عيشش از سخن راست تلختر ديدم
زدرد ناقص اين عهد هم سؤال مکن
که صد ملامت از اين درد بي ثمر ديدم
ز سوز و ماتم اين روزگار دلگيرم
که خنده بي نمک وگريه بي اثر ديدم