هر سوخته جاني که بکشمير درآيد
گر مرغ کباب است که با بال پر آيد
بنگر که زفيضش بشود گوهر يکتا
جاييکه خزف گر رود آنجا گهر آيد
وآنگه بچنين فصل که در ساحت گلزار
از لطف هوا چاشت نسيم سحر آيد
از بلبل خاموش دل باغ گرفته است
او را چه گنه محمل گل دير ترآمد
گل هم چه کند باد صبا خواست که عرفي
آيد سوي کشمير وگلش بر اثر آيد
گوهفته اي از شاهد گل حجله تهي باش
تا بلبل شيراز در اين باغ در آيد
نشکفته گل اما بمثل بر رگ شاخي
گر پايه نهم خون گلم تا کمر آيد
وقت است که کل برفکند پرده زرخ باز
زآنسان که زفانوس چراغي بدر آيد
مهتاب گل از هم بشکافد قصب شاخ
وز لمعه او سيب قمر لعل تر آيد
فردوس بدروازه کشمير رسيده است
کو مدعيي گر نگرنده است درآيد
زيبايي کشمير گرش باعث عشوه ست
من ميخرم ار زال فلک عشوه گر آيد
اين سبزه و اين چشمه و اين لاله و اين گل
آن شاخه ندارد که بگفتار در آيد
آن چشمه که رضوان چو رود تشنه بسويش
کوثر بسرش تيزتر و تشنه تر آيد
آن لاله که هنگام تراشيدن خارا
از رخنه سنگ و دهن تيشه برآيد
در چاشت که از شبنم گل گرد فشانست
آن باد که در هند گرآيد جگر آيد
تا رنگ گلي نشکفد از تابش خورشيد
حربا نکند ميل که خورشيد برآيد
از بسکه کند جذب رطوبت خطرش نيست
گر ساغر چيني ز هوا بر حجر آيد
حاجت بدوزخم ارفتدش قطع محال است
گر سنگدلي مايل قطع شجر آيد
زن کز مدد نشو و نما، زخم نخستين
مصمت شده تا زخم دگر بر اثر آيد
کشمير بهشتي است فريبنده که شبلي
آيد چو در او، صومعه بروي سقر آيد
طاووس مثالي که نيفشاند پر و بال
هر لمحه برنگ دگر اندر نظر آيد
زيبنده عروسي که نيفزوده جمالش
هر دم بنظر خوشتر و شاداب تر آيد
هر لحظه که شاداب و ترش بينم ، گويم
بگشاي بغل بو که در آغوش درآيد
ياد از روش خود کنم و بزم خداوند
هر گه که صبا از چمنش جلوه گر آيد
چون بوي گل آيد کنم از انجمنش ياد
تا نگهت گل مايه صد درد سرآيد
هر گه که بعزم سفر از شوق تو عرفي
آيد بوداع وي و با چشم تر آيد
زاري کند از شش جهت آغاز که مشتاب
کين فصل و سه فصل دگرم بر اثر آيد
ليک از همه خلدست که بي طوف جنانت
چندان نکند مکث که وقت ثمر آيد
کشمير بر او واله او واله کشمير
اما نه چنان کش بدل از ديده در آيد
کارش همه انباشتن چشمه گريه است
هرگاه که سيماي تو در اندر نظر آيد
ترسد که در اين خاک چو از شوق تو گيرد
خون جگرش گل شود آنگه بدر آيد
از بسکه ملايم صفت افتاده هوايش
بيم است که آه سحرش بي اثر آيد
حکم تواش آورد بکشمير و گرنه
کي از سر آن خاک بخاک دگر آيد
مي آيد و مي سوزد از اين رشک که کشمير
چون يافت که آيد بکجا بر اثرآيد