اگر بلطف بخواني وگر بجور براني
تو پادشاهي و ما بنده توايم، تو داني
ترا، اگر چه نياز کسي قبول نيفتد
من از جهان بتو نازم که نازنين جهاني
بهر کسي که نشستي مرا بخاک نشاندي
دگر بکس منشين، تا بر آتشم ننشاني
بهر کجا که رسيدم ز خوبي تو شنيدم
چو روي خوب تو ديدم هنوز بهتر از آني
بغير جان دگري نيست در دل تنگم
اميد هست که آن هم نماند و تو بماني
طريق مهر تو ورزم بهر صفت که توانم
تو نيز مرحمتي کن بآن قدر که تواني
ز روي شوق هلالي هواي بزم تو دارد
درين هوس غزلي گفت، تا بلطف بخواني