اي آنکه در نصيحت ما لب گشوده اي
معلوم مي شود که تو عاشق نبوده اي
هر طعنه اي که بر دل آزرده کرده اي
بر زخم ما جراحت ديگر فزوده اي
گفتي: اگر دل تو ربودم بصبر کوش
صبري که بود، پيشتر از دل ربوده اي
گفتم: شنوده ام ز لبت ناسزاي خويش
گفتا: سزاست هر چه از آن لب شنوده اي
اي دل وفا مجوي، که خوبان شهر را
ما آزموده ايم و تو هم آزموده اي
شادم که: بنده را سگ خود گفته اي ز لطف
اي من سگت، که بنده خود را ستوده اي
جوري، که از تو ديد هلالي، بآن خوشست
آن جور نيست، بلکه ترحم نموده اي