خاکم بره پيک حريم حرم او
باشد که بجايي برسم در قدم او
بر داغ دلم مرهم راحت مگذاريد
تا کم نشود راحت درد و الم او
زين گونه که بر من ستم دوست خوش آيد
خوش نيست که بر غير من آيد ستم او
مي سوزم و اين آه جگر سوز دليلست
کز جان و دلم دود برآورد غم او
داريم اميد کرم از يار، وليکن
ديديم ستمها و اميد کرم او
از تيغ تو صد کشته شود زنده بيک دم
گويا دم جان پرور عيسيست دم او
گفتم که: هلالي ز غمت سوي عدم رفت
گفتا: چه تفاوت ز وجود و عدم او؟