آنکه رفت امروز و صد دل مي رود دنبال او
کاش! فردا جان برون آيد باستقبال او
بس که همچون سايه خواهم خويش را پامال او
هر کجا او مي رود من مي روم دنبال او
وه! چه خوش جا کرده است آن خال مشکين بر رخش
کاش! بودي مردم چشمم بجاي خال او
هر شبي بر آستان بزم آن مه سر نهم
تا چو مست از در برون آيد شوم پامال او
فال وصلي مي زدم، ناگاه آن مه رخ نمود
آه! اي من بنده روي مبارک فال او
آن نهال سايه پرور سويم استقبال کرد
بر سرم پاينده بادا سايه اقبال او!
کار دل عشق تو شد، کارش همين باد و مباد
غير نام اين عمل در نامه اعمال او
بر سر کويش هلالي از رقيبان کمترست
وه! که احوال سگان هم بهترست از حال او