شهيد عشقم و از خاک من خون داده نم بيرون
وزان نم لاله خونين برآورده علم بيرون
گر از طوف حريم کعبه کويت خبر يابد
ز شوق آن پرد روح از تن مرغ حرم بيرون
در آب و آتشم، از ديده و دل، دم بدم، بي تو
مرو، بهر خدا، از ديده و دل دم بدم بيرون
دل احوال پريشاني خود بنويسد از زلفت
که سوزد کاغذ و دود آيد از نوک قلم بيرون
ز تير آه مي دوزد هلالي چاکهاي دل
که نايد از دل صد پاره او درد و غم بيرون