شام عيد، آن به، که منزل بر سر راهي کنيم
خلق مه جويند و ما نظاره ماهي کنيم
پيش بالاي بلندت فارغيم از ياد سرو
غايت پستي بود، گر فکر کوتاهي کنيم
بي خيالت کي توان قطع بيابان فراق؟
ره خطرناکست، اول فکر همراهي کنيم
خوي او بس نازک و ما بي قرار از درد دل
پيش او ناگه مبادا ناله و آهي کنيم
در ره جانان، هلالي، رسم جانبازي خوشست
از سر جان بگذريم و کار دلخواهي کنيم