اي سگ آن سر کو، ما و تو ياران هميم
خاک پاييم، بهر جا که روي در قدميم
يار ما نيست ستمگار و جفا پيشه، ولي
ما ز بخت بد خود قابل جور و ستميم
هيچ کس نيست، که او را بجهان نيست غمي
ما که بي قيد جهانيم، گرفتار غميم
بيش و کم هر چه بما ميرسد از غيب نکوست
تو مپندار که: ما در طلب بيش و کميم
آمديم از عدم، از ما اگرت هست ملال
باز ما را بنگر: ساکن کوي عدميم
از در خويش مران، همچو هلالي، ما را
حرمتي دار، که ما ساکن بيت الحرميم