هر خوبييي، که از همه خوبان شنيده ايم
امروز در شمايل خوب تو ديده ايم
مشکل حکايتيست، که از ماجراي عشق
حرفي نگفته ايم و سخن ها شنيده ايم
ما را براه عشق تو آرام و خواب نيست
از بيخوديست گر نفسي آرميده ايم
هر کس گرفت کام دل از ميوه نشاط
ما خود ز باغ عشق گلي هم نچيده ايم
رنديم و مي کشيم و همينست کار ما
عمري سبوي مجلس رندان کشيده ايم
جايي رسيده ايم که از خود گذشته ايم
از خود گذشته ايم و بجايي رسيده ايم
هرگز بجانب مه نو راست ننگريم
کز شوق ابرويت چو هلالي خميده ايم