چنان از پا فگند امروزم آن رفتار و قامت هم
که فردا برنخيزم، بلکه فرداي قيامت هم
رقيبان را از آن لب آب خضرست و دم عيسي
مرا پيوسته آه حسرت و اشک ندامت هم
اگر من مردم از سنگ ملامت بر سر کويش
سگان کوي او را زنده مي خواهم، سلامت هم
جدا ز آن مه بمردن آرزو مي بودم، اي هجران
ربودي نقد جان از من، کرم کردي، کرامت هم
بلاي عشق و اندوه غريبي، اين چه حالست اين؟
که ني راي سفر دارم، نه ياراي مقامت هم
سلامت باش، اي ناصح، ملامت کن هلالي را
که در راه سلامت هستم و کوي ملامت هم