چو ترک من هوس مجلس شراب کند
هزار عاشق دل خسته را کباب کند
خراب چون نشوم از کرشمهاي کسي
که در کرشمه اول جهان خراب کند؟
شدم ز حسرت او در نقاب خاک و هنوز
بخاک من چو رسد روي در نقاب کند
چه طالعست که ناگاه بر سرم روزي
اگر فرشته رحمت رسد عذاب کند؟
تپيدن دل من روز هجر داني چيست؟
براي ديدن روي تو اضطراب کند
ز خواب چشم گشايي و فتنه انگيزي
تو آفتي، نگذاري که فتنه خواب کند
نمود وعده ديدار و ديدمش در خواب
نگويمش، که مبادا بآن حساب کند
چو سايه روي هلالي بخاک يکسان باد
اگر ز سايه تو رو بآفتاب کند