نيست عرق، که در رهت از حرکات مي چکد
هر قدمي، که مي نهي، آب حيات مي چکد
چند بهر سيه دلي باده ناب مي کشي؟
حيف! که آب زندگي در ظلمات مي چکد
بس که لب تو چاشني ريخته در مذاق جان
گريه تلخ گر کنم آب نبات مي چکد
اشک هلالي از مژه، گرد حريم آن حرم
همچو سرشک عارفان، در عرفات مي چکد