شمع، دوش از ناله من گريه بسيار کرد
غالبا سوز دل من در دل او کار کرد
حال دل مي داند آن شوخ و تغافل مي کند
اين سزاي آنکه سر عشق را اظهار کرد
ناله من اين همه زان ماه خوش رفتار نيست
هر چه با من کرد دور چرخ کج رفتار کرد
عاشقان زين پيش دايم عزتي مي داشتند
محنت عشقش عزيزان جهان را خوار کرد
عشق آسان مي نمود اول باميد وصال
نا اميديهاي هجرانش چنين دشوار کرد
در بلاي عشق کي خوانم دعاي عافيت؟
کز دعاهاي چنين مي بايد استغفار کرد
في المثل گر خاک خواهد شد رقيب سنگدل
خواهد از خاکش فلک راه مرا ديوار کرد
گاه گاهي گر هلالي را بپرسي دور نيست
زانکه آن بيچاره را اين آرزو بيمار کرد