يا تمناي وصال تو مرا خواهد کشت
يا تماشاي جمال تو مرا خواهد کشت
باز در جلوه ناز آمده اي همچو نهال
جلوه ناز نهال تو مرا خواهد کشت
روز وصلست، تو در کشتن من تيغ مکش
که شب هجر خيال تو مرا خواهد کشت
چند پرسي که: ترا زار کشم يا نکشم؟
جهد کن، ور نه خيال تو مرا خواهد کشت
شاه من، تا بکي اين سر کشي و حشمت و ناز؟
وه! که اين جاه و جلال تو مرا خواهد کشت
گم شدي باز، هلالي، بخيال دهنش
اين خيالات محال تو مرا خواهد کشت