کدام جلوه، که در سر و سرفراز تو نيست؟
کدام فتنه، که در جلوه هاي ناز تو نيست؟
مکن بخاک درش، اي رقيب، عرض نياز
که نازنين مرا حاجت نياز تو نيست
دلا، بشام فراق از بلاي حشر مپرس
که روز کوته او چون شب دراز تو نيست
ز سجده پيش رخش منع ما مکن، زاهد
نياز اهل محبت کم از نماز تو نيست
بکوي عشق، هلالي، نساختي کاري
چه شد؟ مگر کرم دوست کارساز تو نيست؟