هر آتشين گلي، که بر اطراف خاک ماست
از آتش دل و جگر چاک چاک ماست
دامن کشان ز خاک شهيدان گذشته اي
گردي، که دامن تو گرفتست، خاک ماست
ساقي، برو، که باده گل رنگ بي لبش
گر آب زندگيست که زهر هلاک ماست
پاکست همچو دامن گل چشم ما ولي
دامان يار پاک تر از چشم پاک ماست
دهقان سالخورده، که پاينده باد، گفت:
آنست آب خضر، که در جوي تاک ماست
درمان دل مجوي، هلالي، که درد عشق
خاص از براي جان و دل دردناک ماست