به حکم بنده خلاق آن رزاق بي منت
که کردش کافل ارزاق لطف قادر منان
امير بي نظير مرحمت پرور که از دادش
شود بي باک آهوبره گرگ پير را مهمان
دلير شيرگير معدلت پرور که از بيمش
کند در بيشه شير شرزه چنگال خود از دندان
پس از تعمير کاشان کز ازل مي بود ويرانه
به يمن همت عاليش چون گرديد آبادان
بنا شد خانه دلکش روان شد جوي آبي خوش
به خوبي روضه رضوان به صافي چشمه حيوان
زلال حوض آن پيوسته روح افزار و جان پرور
نسيم صحن آن همواره عنبربيز و مشک افشان
ازين دلکش بنا کاشان به اصفاهان همي نازد
سزد هر چند بر گلزار جنت نازد اصفاهان
چو از معماري لطف خدا بر پا شد اين خانه
که در وي با نيش خرم زيد با عمر جاويدان
پي تاريخ سال آن رقم زد خامه هاتف
همي نازد به اصفاهان ازين دلکش بنا کاشان